اهل دلم، ولی قلمم شکسته است. پُر ز احساسم ولی کشتی شانسم به گِِل نشسته است. از بس در مسیر تند باد حوادث زیر و رو شدم، یادم رفت عاشقِ که بودم و چرا اینجا نشسته ام. اگر زنده ای و اگر یادم میکنی هنوز، بدان، گرچه تلخم این روزها، ولی دلم در کشتیِ تو به دَرَک نشسته است. عاشقم گرچه پیرم و دیر است گفتنش، گرچه مرهمی برای قلب شکسته ام نه میسر است...
هر چه در من زنده است، از توست و آن عشقِ من است.
ای امید عبث بی حاصلِ من