-
ادامه این بهاران
پنجشنبه 24 اسفند 1402 17:30
....این بیان باشد مقدّس از لسان کى به معنیش رسند این ناکسان این بیان ازگفت ولفظ وصوت نیست این بیان، جانست و او را موت نیست عاشقان بینى تو اَندر این بهار جان نثار آورده هر دم صد هزار این بهار عزّ روحانى بُوَد این ربیع قدس ربّانى بود گر وزد بر تو نسیمى زین سبا جان فانیّت کِشَد جام بقا گرنسیمىآیدت ازکوى...
-
این بهاران
پنجشنبه 24 اسفند 1402 17:13
...اى نگار از روى توآمد بهار زین بهار آمد حقایق بیشمار هر گُل از وى دفترى ازحُسنِ دوست هر دل از وى کوثرى از فضلِ هوست اینبهاران راخزان ناید ز پى جمله گلها طائف اندر حول وى این بهارى نه که جان درکش کند این بهارى که روانها را کَنَد آن بهاران شوق خوبان آورد وین بهاران عشق یزدان آورد آن بهاران را فنا...
-
دعا
شنبه 19 اسفند 1402 23:15
آیا شود عزیز بی مثالی چون تو نظر به چهره زرد من اندازد؟ چنان که با مِهرِ نگاهت، دل از رنگ و چهره هر دو نظر براندازد؟ دلم دیده به افق بی انتهای رحمتت دوخته. ای رحیمی که دست رحمتت بر اریکه ازلیت خوان مهر گسترده و بی منت بر تمام هستی نور عشق میبخشد و یکسان بر همه مائده عشق ارزانی میدارد. وقتی جان و جهان هر دو از توست،...
-
فرمانروا، بوستان سعدی
پنجشنبه 17 اسفند 1402 16:01
خبرداری از خسروان عجم که کردند بر زیردستان ستم؟ نه آن شوکت و پادشایی بماند نه آن ظلم بر روستایی بماند خطا بین که بر دستِ ظالم برفت جهان ماند و با او مظالم بِرفت خُنک روز محشر، تنِ دادگر که در سایهٔ عرش، دارد مَقر به قومی که نیکی پسندد خدای دهد خسروی عادل و نیک رای چو خواهد که ویران شود عالَمی کند ملک در پنجهٔ ظالمی...
-
دعای رفع اضطراب
سهشنبه 15 اسفند 1402 17:43
O God! Refresh and gladden my spirit. Purify my heart. Illumine my powers. I lay all my affairs in Thy hand. Thou art my Guide and my Refuge. I will no longer be sorrowful and grieved; I will be a happy and joyful being. O God! I will no longer be full of anxiety, nor will I let trouble harass me. I will not dwell on...
-
بوستان سعدی، پادشاه
سهشنبه 15 اسفند 1402 04:49
حرام است بر پادشه خواب خوش چو باشد ضعیف از قوی بارکش میازار عامی به یک خردله که سلطان شبان است و عامی گله چو پرخاش بینند و بیداد از او شبان نیست، گرگ است، فریاد از او بد انجام رفت و بد اندیشه کرد که با زیردستان جفا، پیشه کرد به سختی و سستی بر این بگذرد بماند بر او سالها نام بد نخواهی که نفرین کنند از پست نکو باش تا بد...
-
جهان امروز
سهشنبه 15 اسفند 1402 01:53
مشاهده فرمائید: سالهاست نه ارضْ ساکن است نه اهلِ آن . گاهی به حرب (جنگ) مشغول و هنگامی به بلاهای ناگهانی معذّب . بَأساء و ضَرّاء، ارض را احاطه نموده. مع ذلک، احدی آگاه نه که سببِ آن چیست و علّتِ آن چه ؟ اگر ناصحِ حقیقی کلمه ای فرموده ، آن را بر فساد، حمل نموده اند و از او نپذیرفته اند. انسان متحیّر که چه گوید و چه عرض...
-
این نهالت غرس کن در ارض دل
دوشنبه 14 اسفند 1402 03:23
....ایننهالتغرسکن درارضِ دل پس مقدّس دارش ازاِشراق و ظِل هم تو حفظ از مختلفْ بادش نما هم زِ وَهمِ مُشرک آزادش نما اصل او ثابت نما درارضِجان فرع او را بگذران از آسمان نو بهارى تو زِ نو آور عیان تا زِحَشرت، بَر جَهَند این مردگان جوشِ دریاهاى عشق، ازجوشِ تو هوشِ اَطیارِ بقا از هوشِ تو بوى پیراهن...
-
مزامیر داود 52
دوشنبه 14 اسفند 1402 02:55
ای جبار چرا از بدی فخر میکنی؟رحمت خدا همیشه باقی است زبان تو شرارت را اختراع میکند، مثل اُستُرهٔ تیز، ای حیله ساز! بدی را از نیکویی بیشتر دوست میداری دروغ را زیادتر از راست گویی همهٔٔ سخنان مهلک را دوست میداری، ای زبانِ حیله باز! خدا نیز تو را تا به ابد هلاک خواهد کرد و تو را ربوده، از مسکن تو خواهد کَند و ریشهٔٔ...
-
بوستان/ سعدی/ روزگار سخت
دوشنبه 14 اسفند 1402 02:37
چنان قحط سالی شد اندر دمشق که یاران فراموش کردند عشق چنان آسمان بر زمین شد بخیل که لب تر نکردند زرع و نخیل بخوشید سرچشمههای قدیم نماند آب، جز آب چشم یتیم نبودی بهجز آه بیوه زنی اگر بر شدی دودی از روزنی چو درویش بیرنگ دیدم درخت قوی بازوان سست و درمانده سخت نه در کوه سبزی نه در باغ شخ ملخ بوستان خورده مردم ملخ در آن...
-
جمله خفاشند، ای خورشیدِ روز
دوشنبه 14 اسفند 1402 02:04
جمله خفّاشند اى خورشیدِ روز سر بر آر و جمله ظلمانى بسوز صافکن این دُردِ غمآلوده را نور ده این شمعِ شبِ افسرده را عالمى قائم به تو، چون تو به جان تا شود پیدا ز امرت، کُن فَکان اى بهاىِ جان، به یادِ روى تو نکته ها گویم همى از خوى تو تا بر آرم جانها را از خِرَد تا ببینم دُرِّ عشقت که خَرَد بر فروزم آتشى اندر...
-
رهبری، بوستان سعدی
دوشنبه 14 اسفند 1402 01:44
مِها زورمندی مکُن با کِهان که بر یک نَمَط می نَمانَد جهان سَرِ پنجهٔ ناتوان بر مپیچ که گر دست یابَد، برآیی به هیچ عدو را به کوچک نباید شمرد که کوهِ کلان دیدم از سنگِ خُرد نبینی که چون با هم آیند مور ز شیرانِ جنگی برآرند شور نه موری که مویی کز آن کمتر است چو پُر شد، ز زنجیر محکمتر است مَبُر گفتمت پایِ مردم ز جای که...
-
بوستان سعدی ( مرزبان ستمکار)
دوشنبه 14 اسفند 1402 00:57
خردمند مردی در اقصای شام گرفت از جهان، کُنجِ غاری مقام به صبرش در آن کنجِ تاریک جای به گنجِ قناعت فرو رفته پای شنیدم که نامش خدا دوست بود ملک سیرتی، آدمی پوست بود بزرگان نهادند سر بر درش که در مینیامَد به درها سرش تمنا کند عارفِ پاکباز به دَریوزه از خویشتن، تَرکِ آز چو هر ساعتش نَفْس گوید بده به خواری بِگردانَدَش دِه...
-
سعدی، بوستان (حکمرانِ ظالم)
دوشنبه 14 اسفند 1402 00:44
تو را این قدر تا بمانی بس است چو رفتی، جهان جایِ دیگر کس است اگر هوشمند است و گر بیخرد غم او مخور کاو غم خود خورد مشقت نیرزد جهان داشتن گرفتن به شمشیر و بگذاشتن بدین پنج روزه اقامت مناز به اندیشه تدبیرِ رفتن بساز که را دانی از خسروانِ عجم ز عهد فریدون و ضحاک و جم که بر تخت و ملکش نیامد زوال؟ نماند به جز ملک ایزد تعال...
-
بوستان بخش ۴ (رهبری)
شنبه 12 اسفند 1402 23:08
خزائن پُر از بهر لشکر بود نه از بهر آئین و زیور بُوَد سپاهی که خوشدل نباشد ز شاه ندارد حدود ولایت نگاه چو دشمن، خرِ روستایی بَرَد ملک باج و ده یک چرا میخورد؟ مخالف خرش برد و سلطان خراج چه اقبال ماند در آن تخت و تاج؟ رعیت، درخت است اگر پروری به کام دل دوستان بر خوری به بیرحمی از بیخ و بارش مَکَن که نادان کند حیف بر...
-
وقت را از دست مده
پنجشنبه 10 اسفند 1402 09:15
....چه شبها که رفت و چه روزها که در گذشت و چه وقتها که به آخر رسید و چه ساعتها که به انتها آمده و جز به اشتغال دنیای فانی نَفَسی بر نیامد. سعی نمائید تا این چند نفَسی که باقی مانده، باطل نشود. عمرها چون برق میگذرد و فَرقها بر بسترِ تراب مقر و منزل گیرد. دیگر چاره از دست رود و امور از شست..... (ح.ن)
-
دیدار
پنجشنبه 10 اسفند 1402 08:53
....امید چنان است که آن دیدار را فراموشی از پی در نیاید و گردش روزگار یاد او را از دل نبرد و از آنچه کشته شد گیاه دوستی بروید و در انجمن روزگار سبز و خرم و پاینده بماند.... (ح.ب)
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 اسفند 1402 08:25
هنگام نعمت، بخشنده باش و در نبودش شاکر باش و در حقوق، امین باش ودر چهره گشاده رو باش و برای فقرا، گنج باش و برای مُنادی، اجابت کننده باش و در وعده وفادار باش و در امور منصف باش و در جمع ساکت باش و در قضاوت عادل باش و برای مردمان فروتن باش و در تاریکی چراغ باش و برای غمگین پناه باش و برای مظلوم یاور وپشت و پناه باش و...
-
مقصود از کتابهای آسمانی
پنجشنبه 10 اسفند 1402 08:22
مقصود از کتابهای آسمانی و آیات الهی آنکه مردمان به راستی و دانائی تربیت شوند که سبب راحتِ خود و بندگان شوند. هر امری که قلب را راحت نماید و بر بزرگیِ انسان بیفزاید و ناس را راضی دارد، مقبول خواهد بود. مقام انسان بلند است اگر به انسانیت مزین . وَالاّ پستتر از جمیعِ مخلوق، مشاهده میشود... ( ح.ب)
-
خورشیدِ وداد
پنجشنبه 10 اسفند 1402 05:15
اى حیاتُ العرش، خورشیدِ وَداد که جهان و امکانچه تو نورى نزاد گر نبودى خلق محجوب از لقا یک دو حرفى گفتم از سِرِّ بقا تا که جانها جمله مرهونت شوند تا که دلها جمله مجنونت شوند تا ببینى عالمى مجنون و مست روحها بهر نثار اندر دو دست تا رسد امر تو اى فخرِ زمان بر فشانند بر قدومت رایگان سربرآر ازکوهِ جانخورشید وار تا...
-
ای برادرِ من!
پنجشنبه 10 اسفند 1402 05:01
ای برادر من! تا به مصرِ عشق در نیایی به یوسفِ جمالِ دوست، واصل نشوی و تا چون یعقوب، از چشمِ ظاهری نگذری، چشم باطن نگشایی و تا به نارِ عشق نیفروزی، به یارِ شوق نیامیزی و عاشق را از هیچ چیز پروا نیست و از هیچ ضُرّی ضرر نه. از نار، سردش بینی و از دریا خشکش یابی. (ح.ب)
-
سخن
پنجشنبه 10 اسفند 1402 04:55
به راستی میگویم لسان از برای ذکر خیر است. او را به گفتار زشت میالائید....مقام انسان بزرگ است اگر به حق و راستی تمسک نماید و بر امر ثابت و راسخ باشد... ح. ب
-
حقیقت
پنجشنبه 24 شهریور 1401 04:48
هر حقیقتی از سه مرحله گذر می کند. اول، به سخره گرفته می شود. دوم، شدیداً مورد مخالفت واقع می شود. سوم، به عنوان یک چیز خود-آشکار پذیرفته می شود.
-
اهل دلم
چهارشنبه 17 آذر 1400 01:53
اهل دلم، ولی قلمم شکسته است. پُر ز احساسم ولی کشتی شانسم به گِِل نشسته است. از بس در مسیر تند باد حوادث زیر و رو شدم، یادم رفت عاشقِ که بودم و چرا اینجا نشسته ام. اگر زنده ای و اگر یادم میکنی هنوز، بدان، گرچه تلخم این روزها، ولی دلم در کشتیِ تو به دَرَک نشسته است. عاشقم گرچه پیرم و دیر است گفتنش، گرچه مرهمی برای قلب...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 مهر 1399 00:34
هنگام نعمت بخشنده باش و در نبودش شاکر باش و در حقوق، امین باش ودر چهره گشاده رو باش و برای فقرا، گنج باش و برای مُنادی، اجابت کننده باش و در وعده وفادار باش و در امور منصف باش و در جمع ساکت باش و در قضاوت عادل باش و برای مردمان فروتن باش و در تاریکی چراغ باش و برای غمگین پناه باش و برای مظلوم یاور وپشت و پناه باش و در...
-
حزین لاهیجی
جمعه 28 شهریور 1399 18:44
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد! در دام مانده باشد ،صیاد رفته باشد آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله در خون نشسته باشم ، چون باد رفته باشد امشب صدای تیشه از بیستون نیامد شاید به خوابِ شیرین، فرهاد رفته باشد خونش به تیغِ حسرتِ یا رب، حلال بادا صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد از آهِ دردناکی سازم خبر، دلت را وقتی که...
-
فریدون مشیری
جمعه 28 شهریور 1399 18:27
سر خود را مزن اینگونه به سنگ دل دیوانهء تنها، دلِ تنگ منشین در پسِ این بُهتِ گِران مَدَران جامهء جان را، مَدَران مَکُن ای خسته، درین بغض، دِرَنگ دل دیوانه، تنها، دلِ تنگ پیش این سنگ دلان، قدرِ دل و سنگ، یکی ست قیل و قالِ زَغَن و بانگِ شباهَنگ یکی ست دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین؟ سینه را ساختی از عشقش...
-
رهی
جمعه 28 شهریور 1399 18:22
نه دل مفتونِ دلبندی، نه جان مدهوش دلخواهی نه بر مژگانِ من اشکی، نه بر لبهایِ من آهی نه جانِ بی نصیبم را پیامی از دلارامی نه شامِ بی فروغم را نشانی از سحرگاهی نَیابَد محفلم گرمی، نه از شمعی، نه از جمعی ندارد خاطرم الفت، نه با مِهری نه با ماهی به دیدارِ اَجَل باشد اگر، شادی کنم روزی به بخت، واژگون باشد اگر خندان شوَم...
-
زندگی
پنجشنبه 18 اردیبهشت 1399 05:31
زندگی خلاصه ایست از: ناخواسته به دنیا آمدن، ناگهان بزرگ شدن مخفیانه گریستن ، دیوانه وار عشق ورزیدن عاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد و منطق نمی پذیرد مردن... برانتد راسل
-
هاتف
دوشنبه 15 اردیبهشت 1399 06:19
جان به جانان کی رسد؟ جانان کجا و جان کجا؟ ذره است این، آفتاب است آن، آن کجا و این کجا؟ دست ما گیرد مگر، در راه عشقت جذبهای ورنه پای ما کجا، وین راهِ بیپایان کجا؟ تَرکِ جان گفتم و نهادم پا به صحرایِ طلب تا در آن وادی مرا، از تَن برآید جان کجا جسمِ غم فرسودِ من، چون آوَرَد تابِ فراق؟ این تنِ لاغر کجا، بارِ غمِ هجران...